سلام بچه کوچیک و خوشگل من که توی فکرمی..
نمی دونم قراره کی به این دنیا بیای .. نمی دونم کی قراره با خنده های مستت من از خود بی خود کنی.. حتی نمی دونم دختری یا پسر.. حتی نمی دونم اصلا وجود فیزیکی پیدا می کنی یا نه.. اما می دونم که هستی.. هستی توی فکر من..
بچه کوچیک و خوشگل من... می خوام برات بنویسم از خودم و فکرهام.. از کارها و تصمیماتی که الان دارم میگیرم و همشون به خاطر تو ئه.. تا وقتی بزرگ شدی.. وقتی به نقطه ای رسیدی که از خودت در مورد انگیزه من از کار هام سوال کنی ؛ بدونی مامانت این گوشه دنیا پشت یه میز سفید ساعتها به تو فکر می کرده.. ساعتها زندگی شو برای پیشرفت تو برنامه ریزی می کرده.. دلم می خواد دلیل اینکه زندگیت در آینده چه شکلی شده رو بدونی...
می دونی من وقتی 14 سالم بود برای اولین بار از خودم پرسیدم چرا زندگی من اینجوریه.. و برگشتم به عقب.. به وقتی مامان و بابا با هم ازدواج کردن.. بعد دیدم جواب سوالهامو نمی تونم پیدا کنم.. رفتم عقب تر .. وقتی بابا بچه بود.. وقتی مامان بچه بود.. و همینطوری رفتم عقب و عقب و عقبتر.. تا دیدم خیلی از ماجرا ها ی زندگی من نتیجه قرنها فکر جد و آبادم بوده.. اون موقع بود که تصمیم گرفتم از این به بعدش نتیجه فکرهای خودم باشه..
اما این روزا که خیلی به تو فکر می کنم؛ می بینم زندگی تو خیلیش دست منه.. خیلی.. دلم می خواد بدونی که چرا یه تصمیماتی رو گرفتم.. می خوام بدونی چرا مثلا دوست دارم تو توی آذر به دنیا بیای نه هیچ ماه دیگه.. می خوام بدونی چرا من دارم این مدلی زندگی می کنم.. می خوام برات بگم چرا دوست دارم به خاطر تو درس بخونم.. به خاطر تو ورزش کنم.. اینا همش به خاطر توئه.. تو یی که هنوز فقط تو فکرمی..
راستش همه فکر من اینه که تو بهترین زندگی عالم رو داشته باشی... فارغ از اینکه می خوای یه هنر مند باشی؛ یا مثل کولی ها زندگی کنی؛ یا دانشمند بشی یا پولدار ترین فرد جهان یا یه سرباز گمنام..
چیزی که برام مهمه اینه که معنی عشق رو بفهمی.. زندگیت اینقدر خوب باشه فرصت لذت بردن از عشق رو داشته باشی...
بچه ی کوچیک و خوشگلم.. مامان این روزا دلش برات پر می زنه...
پ.ن.: این متن ایراندخته.. از این به بعد ایراندخت برای بچه کوچیک و خوشگلش می نویسه..
نامه به کودکی که هنوز زاده نشده.
اره شاید.. من اون کتاب و ۱۴ سالم بود که خوندم.
اما الان بیشتر درکش می کنم تا اون موقع..
ولی من تازه هفته پیش رفتم سراغش. سه چهار سالی بود توی کتابخونه م داشت خاک می خورد ولی دل خوندنش رو نداشتم.
خیلی دوست دارم بدونم اون موقع که می خوندیدش ازش چیزی هم یادگرفتید که به دردتون بخوره؟
Are, tars az madar shodan...