خیلی خسته ام. این روزها حتی فرصت خوردن یه چای داغ بدون دغدغخ رو ندارم. خیلی سرم شلوغه..
تی محل کارم دقیقا از ۸ تا ۶ بعد از ظهر کار دارم.. بلا انقطاع..
توی این هفته ۳ روز از ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر بیرون از شرکت بودم. کار هام تل انبار شده. فشار کار زیاده..
شنبه - ۴ شنبه عصرا کلاس زبان می رم. ۱ کلمه نخوندم اما.
۵ شنبه جمعه هم کلاسم شروع شد از هفته گذشته از ۸- ۵ بعد از ظهر.. به اینا رفت و آمدها ی معمول خانوادگی هم اضافه بشه میشه اینکه من الان دچار حیرانی شدم..
دیشب داشتم فکر می کردم یه عالمه کار ریز ریز دارم.. مر بوط به خودم.. مثل اپیلاسیون. مثل برداشتن ابرو هام. مثل کرم زدن به دستهام یا پاک کردن لاک ناخنم که لب پر شده. مثل مرتب کردن ظرفها توی آشپز خونه.. کلا خیلی روزهای پر مشغله ای دارم..
از این روزهای پر مشغله زیاد داشتم می دونم که تموم میشه.. می دونم همه این فشار ها به نفعمه اما راستش الان خسته ام و خواب آلود..
کاش بشه یه روز بخوابم..
سلام

خسته نباشی
برام خیلی جالبه. همین ک این مطلبو گذاشتی من اومدم اینجا!!!!!!!
من اینجوری زندگی کردنو ترجیح میدم
تاحالا دقت کردی هر روز از زندگیت معادل چند روز از زندگیه یه آدم خونه نشینه؟
به نظر من آدما اینجوری خیلی بیشتر طعم زندگی رو میفهمن و به قول یکی از دوستام بیب از دنیا نمیرن
صمیمانه بهت خسته نباشید میگم خانم گل
مرسی
سلام

به نظر من امروز صبح سردترین روز سال بود
خوابیدن تو این هوا تا لنگ ظهر خیییییییییییلی میچسبید
حیف شد
اره خیلی سرد بوذ امروز من دلم می خوات میشد الان برم خونه بخوابم