ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

امروز از اون روزاییه که همش خوابم میاد. سطح انرژی ام پایینه. و بدنم کوفته است. دلم می خواست اون بچه هیتر توی اتاق خواب رو با خودم می آوردم. توی دلم یخ زده. دیشب رفتم خونه مامانم و ساعتها در مورد خلاقیت با مامانم صحبت کردم. به نظر من مامان من اگه توی یه کشوری مثل آمریکا یا آلمان بود الان یکی از مدیرای موفق و مشهور جهان بود. همیشه غصه می خورم براش. اینجا حتی نمی ذارن مدیر یه مدرسه بشه. واسه همین رفته و داره توی یه دبستان پسرونه درس میده. طرح های ابتکاریش توی درس دادن باعث شده که تقریبا بهترین معلم کلاس چهارم منطقه شون باشه..

دیشب طرح هایی رو که می داد برام خیلی جلب بود. یعنی من رفتم ۵۰۰ هزار تومن دادم که نصف این چیزا رو یاد بگیرم.


کلا ما خانواده کار افرینی هستیم. از اول ریسک پذیری رو یاد گرفتیم. توی خونه بود که یاد گرفتیم باید پشتکار داشته باشیم. خونه بابا اینا بهترین نقطه روی زمینه. چون ما آزاد بودیم داد بزنیم. بدویم. گل بازی کنیم. بخوابیم. برقصیم نماز بخونیم. نماز نخونیم. حموم کنیم . حموم نکنیم. خونه رو به هم بریزیم. همه با هم خونه تکونی کنیم. غذا بپزیم. گند بزنیم تو آشپز خونه.. ترک تحصیل کنیم. درس بخونیم. کار کنیم. استعفا بدیم. اشتباه کنیم. سرمایه گذاری اشتباه کنیم. دنبال حقمون از این دادگاه به اون دادگاه بریم..

و از همه مهمتر بشینیم و در مورد همه چیز حزفی بزنیم.. خلاصه خونه مامان و بابای من یعنی آزادی. یعنی دموکراسی. یعنی ۶ نفر با عقاید کاملا متفاوت بتونن به راحتی در کنار هم زندگی کنن. در حالیکه هیچکدوم حاضر نیستن مثل اون یکی باشن . اونجا جاییه که هر وقت دستتو دراز کنی یکی هست که دستت رو بگیره..


می دونم فکر هام  و حرفهام خیلی جسته و گریخته است. خیلی قاطیه.. خودمم دقیقا نمی دونم دارم به چی فکر می کنم. 

دیشب مامان گفت که بریم خونه طبقه پایین اونا رو اجاره کنیم. خب شاید واسه این حرفه که اینقدر دارم به رفتار های افراد خانواده ام فکر می کنم. شاید سال دیگه این موقع ها بریم اونجا.. البته بستگی داره به مذاکرات مامانم با دختر داییش که طبقه پایین رو به ما اجاره بده یا نه..


اینجوره حداقل این حسن رو داره که اگه یه روزی یه بچه داشتم می دونم مثل آدم تربیت میشه.. 


پ.ن.: کسی می دونه قفسه سینه آدم از پشت. سمت راست درد کنه یعنی چی؟ به نظرتون دارم سکته می کنم؟ قفسه سینه ام بد تیر میکشه. یهو دیدین افتادم مردم.

نظرات 5 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://shayad1shab.blogsky.com

خیلی مهمه که ادم ریسک پذیری رو یاد بگیره !
چیزی که من خیلی ازش میترسم!

خب شما برو یه نوار قلب بگیر بیمارستان قلب که بری هم سریع هم ارزون این کارو میکنن
این درد میتونه از استرس و فشار عصبی هم باشه

مرسی از راهنماییت سارا جان :)

امین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ب.ظ

به خاطر پوست قبل :

کودکی کوزه‌ای شکست و گریست
که مرا پای خانه رفتن نیست

چه کنم ، اوستاد اگر پرسد
کوزهٔ آب ازوست، از من نیست

زین شکسته شدن، دلم بشکست
کار ایام ، جز شکستن نیست

چه کنم ، گر طلب کند تاوان
خجلت و شرم، کم ز مردن نیست

زنده یاد پروین اعتصامی

کرانه چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.bikaraanemehr.blogsky.com

سلام ایراندوخت جون
خل و چل که نشدی
پاشو برو ی دکتر ی نوار قلب ازت بگیره ما رو هم دلواپس نکن
خونه پدریت جای خیلی قشنگیه حتما خاطرات خیلی خیلی قشنگی ازش داری
همیشه خوشحالی برات آرزو می کنم

مرسی عزیزم.. باشه حتما

آوا چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ

سلام

چیزایی که گفتید برعکس کنید میشه خونه ما!!!

اشکالی نداره به جاش سعی می کنم آدم خود ساخته ای باشم .

قدر داشته هاتون رو بدونید .

موفق باشید

خیلی خوبه شما یه مامان خوب می شی

رضاکیانی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ب.ظ http://wars-and-history.mihanblog.com/

قاطی نکردی خانم! این فکرهای به قول شما قاطی نشونه خوبیه. توی مغزت داره یه چیزهایی شکل می گیره اما هنوز طرحش واضح نشده. فقط همین.

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد