یه روزایی هست یه عالمه حرف دارم.. بعد دقیقا همون روزا اینترنت شرکت می پکه.. دقیقا همون روزا مجبورم بشینم و با مداد پشت کاغذ چرک نویسا چیز بنویسم.. و دقیقا فردای همون روزا باید نوشته هامو روی میز ناهار خوری خونه جا بذارم..
یه روزایی هست مثل امروز..
امروز دلم می خواد اون شغلی که اون هفته رفتم مصاحبه دادم رو بدست بیارم البته با حقوق 200 تومن بیشتر از اونی که درخواست دادم.. ..
شغل جدید مبارک
سلام عزیز
خوبی؟؟؟
مگه از شغل الانت راضضی نیستی؟؟؟
دلم واسه نوشته هات تنگ شده بود!
اینها که خوبه یه بار آدرس خونه دوستم رو گرفتم رو یکی از همون کاغذها نوشتم و سوار اتوبوس شدم رفتم شهرشون ساعت 10 شب رسیدم دست کردم جیبم دیدم کاغذ تو تهران جا مونده زنگ زدم خونه اشون نگو همون شب کابل برگردان بوده . زنگ زدم 118 شهرشون قضیه رو گفتم از رو شماره تلفن دوباره آدرس داد رفتم خونشون . شانس اوردم نه؟