از اینجایی که من نشستم ایستگاه تاکسی معلومه.. 1 ون سبز اون دست خیابون معلومه که منتظره پر شه تا راه بیفته.. چقدر دلم می خواست منم سوار می شدم و می رفتم..
کاش می شد رفت.. این چند روزه دارم به این فکر می کنم که ازدواج یه قرارداده که به موجب اون تنها جایی که می تونی خودت باشی و برای چند دقیقه ای وقتت برای خودته، توالته..
این روزا به این فکر میکنم که چقدر رختخواب اشتراکی ، خونه اشتراکی، ماشین اشتراکی چیز مهوعیه..
دلم چیزایی رو می خواد که مال خودم باشه. تنهای تنها مال خودم.. مثل یه بچه که دلش می خواد همه اسباب بازی هاش فقط و فقط مال خودش باشه..
من برای به اشتراک گذاشتن و به اشتراک گذاشته شدن ساخته نشدم..
غیر اشتراکی خوبه ولی یه وقتایی خیلی کسل کننده هست.مدتیه توی نوشته هات اسم دستشویی و توالت زیاد به چشم میاد.
چقدر حیف که ما آدمها انقدر خودمون رو دیر می شناسیم.... انقدر دیر که دیگه از دست هیچ کسی کاری برامون برنمیاد. حتی دیگه معجزه ام اینجا کارش پیش نمی ره
اشتراک بد نیست مهم اینه که تو دنیای اشتراکی هم تو بتونی دنیای خودتو داشته باشی...یکسو نگری نه یکسان نگری