ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

بعدا نوشت تن فروشی

فکر کنم یه چیزایی رو باید واضح تر بگم: 

 

اول اینکه من هیچ قضاوتی در مورد بخش شرعی قضیه نمی کنم. گیرم اون آدمهایی که می رن دنبال همچین کاری اصلا لائیک باشن یا اصلا توی دینشون کارشون تایید شده باشه. من که خدا نیستم کار کسی رو قضاوت  کنم. 

دوم اینکه اصلا منظورم این نیست که بگم کار طرف خوبه یا بده. تو خیلی از کشورها تن فروشی شغله و تمام مزایای شغلهای دیگه رو داره. پس به نظرمن  هر کسی به خودش مر بوطه که چه شغلی رو انتخاب می کنه.. 

 

چیزی که من باهاش مخالفم اون بخش توجیه ماجراست. اگه کسی فکر می کنه داره کار بدی انجام میده و لازم داره کارشو توجیه کنه نباید اون کارو بکنه. اگه نه که تصمیم داره این کارو ادامه بده توجیه های اجمقانه نیاره برای کارش.  

 

گیرم اصلا از این شغل لذت می بره. ببره به من و امثال من چه. فقط نیاد بگه چون کار دیگه ای نبود مجبور شدم.. 

 

چیزی که من می گم اینه دیگه جانماز آب نکشن. جلب ترحم هم نکنن. یه خانم محترم بنا به هر دلیل دلش خواسته فلان شغل رو داشته باشه. خب داشته باشه. نیاد بگه من چون جامعه بهم ظلم کرده اومدم دنبال این کار.  

 

این رو کاملا قبول دارم وضع اقتصادی جامعه رابطه مستقیم داره با این قضیه. سطح تحصیلات و فرهنگ رابطه مستقیم داره.. اما به همون نسبت هوش و ذکاوت و خلاقیت هم روی روش زندگی آدم تاثیر میذاره.  

 

من فکر می کنم ایرادی که میشه تو این وسط به جامعه گرفت فقط و فقط اینه که چرا به مردم راههای کار آفرین بودن رو یاد نداده. چرا اینقدر مردم رو وابسته بار آورده که اگه شغلی بهشون پیشنهاد نشد اینقدر سطح خلاقیتشون پایین باشه.  

 

خیلی ایراد های دیگه هم هست..  که ممکنه بشه تاثیرشون رو روی یه سری زن بی سواد یا آدمهای آسیب دیده که توی خانواده های معتاد و مشکل دار بودن در نظر گرفت اما خدا وکیلی من تو مخم نمی ره کسی لیسانس حسابداری داشته باشه -- اصلا از دانشگاه پشت کوه-- 5 سال دنبال کار بگرده کار پیدا نکنه بعد بره دنبال این ماجرا.. مگه ممکنه.  

 

توی این سالها آدمهایی رو دیدم که طرف اومده پرستار یه پیرمرد داغون شده. لگن زیر یه آدم گرفته اما حاضر نشده همچین کاری کنه.  

 

بازم تاکید می کنم من فقط از بخش توجیهش متنفرم. که طرف میگه من زهرای مرضیه ام اما چون شرایط مساعد نبود سر از یه خونه تیمی در آوردم..  

  

همین

تن فروشی

چند وقتیه چپ و راست برام ایمیل میاد از بالا رفتن تن فروشی در ایران. کاری ندارم اونی که این ایمیل ها رو تولید می کنه دلش برای جامعه سوخته یا قصد سیاه نمایی داره. اما هر چی که هست سالهاست من نتونستم فلسفه تن فروشی رو درک کنم. چند وقت پیش هم توی آپارات یه فیلمی نشون داد از یکی که توی مشهد زنهای روسپی رو کشته بود و بابت این کار به خودش می بالید. از او ور توی همون فیلم یه دختر بود که شوهرش و پدرش مجبورش کرده بودن به خود فروشی.


***

من تا جایی که یادمه ما دوره های تناوب فقر رو توی خانواده مون گذروندیم. وقتی میگم فقر دقیقا منظورم فقر یه خانواده آبرو منده. شاید دقیقش بشه مسکین. پدر بزرگ من خیلی زود مرد. و پدر من شد سرپرست یه خانواده ۷ نفره. یه خانواده ای که یه عمر توی رفاه زندگی کرده بودن. یهو نه پناهی داشتن نه پولی. این مرگ زود هنگام پدر بزرگ باعث شد که پدر برای خارج کردن خانواده از بحران گاهی دست به ریسک های حساب نشده بزنه. که گاهی این ریسکها به خودی خود برای بد بخت شدن یه خانواده کافی بود. برای همین من همیشه از همون بچگی با گوشت و خونم معنی بی پولی و فقر رو حس کردم. هرچند شاید همیشه از خیلی ها بهتر توی جامعه ظاهر میشدیم. اما خیلی وقتها شده بود که توی خونه چیزی برای خوردن نداشتیم. روزهای سیاهی بود. هنوزم از یاد آوریشون ناراحت میشم و این خاطرات گند یه راز ه که بین من و پدر و مادر و داداش بزرگه و عمو عمه ها باقی مونده. هنوزم کسی نمی دونه که ما اون روزا چی کشیدیم.


اینا رو گفتم که بگم وقتی حرف از فقر میشه می دونم طرف چی میگه. تا ته موضوع رو هم می فهمم. 

 

***


روزی که آخریم بار بابام ورشکست شد من ۱۳ سالم بود. اول دبیرستان بودم امتحانهای پایان ترم بود. دقیقا مثل فیلم پلیسی ها از در و دیوار خونمون پلیس ریخت توی خونه و بابام رو دستبند زدن و کشون کشون بردن. فرداش من امتحان هندسه داشتم. هنوزم به وضوح یادمه. خونمون یه حیاط بزرگ داشت. آسمون پر از ستاره. اینقدر همه چی برام غیر قابل باور بود که بعد از اینکه بابام و بردن من خیلی خونسرد نشستم به درس خوندنم ادامه دادم.


مامانم یه زن دیپلمه  و خانه دار بود. ما هم ۳ تا بچه قد و نیم قد. داستانشو که او ن پایین گفتم.

یه شب مامانم بهم گفت من میرم درس می خونم.

مامان اون سال رفت خیاطی یاد گرفت. رفت کنکور داد بعد ۱۷ سال.. و اون سال یکی از بهترین دانشگاهها یه رشته خوب قبول شد. رفت آموزش پرورش معلم حق التدریس شد. توی یه روستا که زمستونها نیم متر برف رو زمینش بود. حقوقش ۲۰۰۰ تومن بود. کرایه خونمون ۲۰ هزار تومن. حقوقش کفاف خورد و خوراکمون رو نمی داد.


چند ماه طول کشید تا تونستن ثابت کنن بابام هم قربانی بوده و شریکش کلاه برداری کرده. بابا اومد بیرون اما یک سالی شبیه خوابگرد ها بود...


***


توی اون سالها مامان درس می خوند تا ما یادمون نره که باید درس خوند. توی سیاه زمستون با مینی بوس می رفت توی یه مدرسه  توی روستا که اگه برف می اومد تو جاده از  سرما یخ میزد.

لباس خریدن کالای لوکس بود. خوراکی های فانتزی که اصلا حذف شده بود.

مامان به ما یاد داد که سرتون رو بالا بگیرید. درس بخونید و سالم زندگی کنید. همه به هم کمک می کردیم تا مامان بتونه درسشو بخونه. من بهش ریاضی یاد می دادم .. هر چی که فکر کنید. عربی .. فارسی.. باهاش زبان کار می کردم.. درسش رو خوند. کارش هم درست شد..

بابام هم از تلاش ما انگیزه گرفت.. از اول شروع کرد.. از اول اول...


***


این که اینقدر جسته و گریخته گفتم برای این بود که بگم  من حرف هیچ زن تن فروشی رو مبنی بر اینکه به خاطر فقر مجبوره رو قبول ندارم.

اینکه برای پیدا کردن کار ۵ سال گشته و نتونسته و آخرش مجبور شده تن فروشی کنه رو باور ندارم. توی تمام این سالها به زندگی مردم خیلی دقیق نگاه می کنم. کشور ما پر از آدمهاییه که زندگی سختی رو می گذرونن و با سیلی صورت خودشون رو سرخ نگه می دارن.

جامعه ما پر از زنهاییه که میرن دستگیره و دم کنی می دوزن ومی فروشن اما سرشون رو پیش خانواده و بچه ها شون بالا می گیرن. جامعه ما پر از زنهاییه که می رن توی آرایشگاهها ابرو بر می دارن و بابت هر نفر ۲ هزار تومن میگیرن اما تن فروشی نمی کنن. جامعه ما پر از زن هاییه که با ۳۵۰ هزار تومن حقوق ۱۲ ساعت کار میکنن اما تن فروشی نمی کنن..


به نظر من این آدمها؛ فقط موجودات تن پروری هستن. معلومه که با روزی 10 هزیار تومن در امد نمیشه لباس مد روز پوشید. نمیشه با لپ قرمز توی خیابون رفت و آمد کرد. نمیشه توی فلان کافی شاپ وقت تلف کرد.


***

از دست کسایی که اینقدر ملت رو خر فرض می کنن عصبی ام.. خانم محترم!! به خودن مربوطه که چیکار می کنی.. حق انتخاب داری شغلت رو انتخاب کنی . فقط جون مادرت دیگه نگو من با لیسانس کوفت 5 سال  دنبال کار گشتم پیدا نکردم مجبور شدم .. چون دلم می خواد بکوبم توی دهنت.. 


پ.ن.: نتیجه اون سالهای سخت و تلخ این بوده که من همیشه توی هر سوراخی که دستم برسه پول قاییم می کنم. لباسها مو خیلی خوب نگه می دارم. همیشه پس انداز دارم. واسه همینم شوهر بهم میگه اسکروچ :دی