ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

تمام بیزینس پلن های زندگی من

الان چند وقتیه که یه طرح آموزشی بد افتاده توی فکرم. پول توش هست.. یعنی لااقل روی کاغذ که حسابی پول توش هست ام اراه رسیدن بهش سخته.. خیلی برنامه داریم و امیدوارم.. یعنی بعتره بگم امید وار بودم. اصلا نه اینجوره بگم که حالم یک کمی بده...

خسته ام.. خیلی زیاد

یعنی خسته نبودم ها..

اصلا بذاریم از اولش بگم. من با یه موسسه آموزشی قرارداد بستم. که برم کار کنم باهاش. محاسبه هم کردم ببینم چطوره پول توش هست یا نه که دیدم بلهههه. هست..

خلاصه طرح توجیهی اولیه نوشتم و باید برم با ۱۰۰ تا مدیر  مدرسه برای اجرای طرحم صحبت کنم.


امروز صبح اول صبح رفتم با اولین نفرشون صحبت کردم.  یعنی به صراحت بگم که تمام اعتماد به نفسم دود شد رفت هوا..

دلم می خواد برم گریه کنم.. در این حد.. هیچ برخورد بدی نشد اما رفتار یارو یه جوری گند بود.. انگار تمام ترسی که از مدیر مدرسه دبستانم داشتم یهو دوباره ریخته شد توی دلم.. یه حال بدی دارم.. در حد سرگیجه و تهوع..

عصر هم یه شرکت بهم پیشنهاد مشاوره داده.. عصر هم با اونا جلسه دارم..

امان از بی پولی.. آدم مجبوره توی چه شرایط طاقت فرسایی قرار بگیره.. گاهی دلم می خواد ماسک این خانم جدی و مصمم و با پشتکار رو از صورتم بردارم و زار زار گریه کنم.


همین..

زندگی در دنیای الکترونیک

این چند روزه ایمیل ها قطعه.. نمی تونم بگم برام مهم نیست یا تاثیری تو زندگیم نداره.

قراره با استاد راهنمام در ارتباط باشم. از طریق ایمیل شرکت نمی تونم فایل بفرستم چون مدیرعاملمون غدقن کرده که ایمیل سرور رو بیش از حد مشغول کنیم و باید فقط برای ایمیلهای شرکت استفاده کنیم ازش.


کاری ندارم چند روز قطعی ایمیل توی کشور ما چقدر مهمه یا نیست. وقتی 1 ماه پیش اعلام شد 85% مردم ایران دسترسی به اینترنت ندارن کاملا قابل درکه که قطع شدن دسترسی به یه سری سرویس ها واسه عموم جامعه مشکلی ایجاد نکنه. 


اما برای من مهمه. برای من اهمیت داره.. نمی تونم بگم بی خیال.. نمی تونم بگم گور بابای همه اونایی که برام گل و بلبل می فرستن..  آقا من منتظر یه سری ایمیل مهم بودم.اصلا گور بابای ایمیل.. اصلا گور بابای زندگی دیجیتال..  نمی خوام اغتشاش ایجاد کنم. نمی خوام فرا خوان بدم. آقا من می خوام توی مملکت خودم زندگی کنم. دلم نمی خواد از اینجا برم. دلم نمی خواد واسه چیزای پیش پا افتاده ای مثل این مجبور بشم به گزینه رفتن از اینجا فکر کنم.


فکرم خسته است.. خسته ام.. اولین روز کاری هفته است. من 3 روز خوردم و خوابیدم وحرفهای خاله زنکی زدم.. اما خسته ام.. اول صبح روز اول کاری هفته است و من همش فکر می کنم فلان مشکل رو چطوری حل کنم.

این چند روزه به فکر این افتادم که برم واسه خودم ایمیل سرور بگیرم. فکر کردم از همه فایلهای توی ایمیلم بک آپ بگبرم.. خدایا کفری ام..


من یه آدم مثبت ام.. تو هرچی اهل زرزر و نقنق باشم در مورد کشورم نیستم. آدم امیدواری ام. فکر می کنم کشورم بهترین جای دنیاست.. واسه همین  از کسی که باعث میشه این حسم خراب بشه متنفرم...