یادمه دوم دبیرستان که بودم هندسه 2 داشتیم. من ام عاشق هندسه بودم. هرچند معلممون هیچی حالیش نبود اما من اون چیزی رو که باید می فهمیدم از زاویه مثلثها و قوانین هندسه فضایی می گرفتم. عاشق هندسه بودم. کلاسمون 14-15 نفر بیشتر نبود. همه هم بچه درسخون اما حسابی شیطون.
یه روز معلم هندسه که شباهت بی اغراقی با اون مرغه توی رابین هود که بد مینتون بازی می کرد داشت؛ برگشت گفت به جز این دختر گلم- و اشاره به من- هیچ کدومتون نه می فهمید درس رو نه شعور دارید نه ادب. من تا بنا گوش قرمز شدم و از اون روز علاوه بر اینکه بچه ها برام دست گرفتن دیگه نه اون خلوت خودم رو داشتم - چون تا می اومدم برم تو حس خودم یه خودکار فرو می رفت توی پهلوم که اوی خر خون--نه می تونستم روی درس تمرکز کنم. نتیجه اش این شد که 16 یا 17 گرفتم.
**
این روزها وبلاگ نویسی گروهی مد شده ظاهرا. یکی از اونایی که یه وبلاگ پر طرفدار داره میاد یه وبلاگ رو معرفی می کنه که این فلانه و بیساره.. بعد هم احتمالا یه دعوتنامه براش فرستاده میشه واسه اون فرد و اونم میاد توی دارو دسته اینا...
**
عادت دارم در چنین مواردی برم اول وبلاگ قدیمی اون نویسنده ناشناس رو بخونم. بعدش نوشته اش توی وبلاگ گروهی رو. بعد یه مدت دوباره میرم وبلاگ شخصی خود اون شخص رو می خونم..
می بینم به طرز شگفت آوری مثل هندسه 2 من افت کرده...
**
نمی دونم میشه از این بلاگر های مشهور خواهش کنم ویلاگهای گم و گوری که یه آدم داره از خلوت مجازیش به تنهایی یا گیرم 20-30 نفر دور و برش لذت می بره رو به هم نزنید؟؟ میشه بذارید همون نوشته های خودشو که توی خلوتش داشته رو داشته باشه و توی این بازی جذب حداکثری مخاطب برای وبلاگ شما وارد نشه؟؟؟
پ.ن.: هیچی.. بعضی ها کفر آدم رو در میارن..
پ.ن.2: این اتفاق برای من تا حالا نیفتاده. اما خیلی از وبلاگهایی که عاشقشون بودم با این کار به گند کشیده شدن..
فکر کنم یه چیزایی رو باید واضح تر بگم:
اول اینکه من هیچ قضاوتی در مورد بخش شرعی قضیه نمی کنم. گیرم اون آدمهایی که می رن دنبال همچین کاری اصلا لائیک باشن یا اصلا توی دینشون کارشون تایید شده باشه. من که خدا نیستم کار کسی رو قضاوت کنم.
دوم اینکه اصلا منظورم این نیست که بگم کار طرف خوبه یا بده. تو خیلی از کشورها تن فروشی شغله و تمام مزایای شغلهای دیگه رو داره. پس به نظرمن هر کسی به خودش مر بوطه که چه شغلی رو انتخاب می کنه..
چیزی که من باهاش مخالفم اون بخش توجیه ماجراست. اگه کسی فکر می کنه داره کار بدی انجام میده و لازم داره کارشو توجیه کنه نباید اون کارو بکنه. اگه نه که تصمیم داره این کارو ادامه بده توجیه های اجمقانه نیاره برای کارش.
گیرم اصلا از این شغل لذت می بره. ببره به من و امثال من چه. فقط نیاد بگه چون کار دیگه ای نبود مجبور شدم..
چیزی که من می گم اینه دیگه جانماز آب نکشن. جلب ترحم هم نکنن. یه خانم محترم بنا به هر دلیل دلش خواسته فلان شغل رو داشته باشه. خب داشته باشه. نیاد بگه من چون جامعه بهم ظلم کرده اومدم دنبال این کار.
این رو کاملا قبول دارم وضع اقتصادی جامعه رابطه مستقیم داره با این قضیه. سطح تحصیلات و فرهنگ رابطه مستقیم داره.. اما به همون نسبت هوش و ذکاوت و خلاقیت هم روی روش زندگی آدم تاثیر میذاره.
من فکر می کنم ایرادی که میشه تو این وسط به جامعه گرفت فقط و فقط اینه که چرا به مردم راههای کار آفرین بودن رو یاد نداده. چرا اینقدر مردم رو وابسته بار آورده که اگه شغلی بهشون پیشنهاد نشد اینقدر سطح خلاقیتشون پایین باشه.
خیلی ایراد های دیگه هم هست.. که ممکنه بشه تاثیرشون رو روی یه سری زن بی سواد یا آدمهای آسیب دیده که توی خانواده های معتاد و مشکل دار بودن در نظر گرفت اما خدا وکیلی من تو مخم نمی ره کسی لیسانس حسابداری داشته باشه -- اصلا از دانشگاه پشت کوه-- 5 سال دنبال کار بگرده کار پیدا نکنه بعد بره دنبال این ماجرا.. مگه ممکنه.
توی این سالها آدمهایی رو دیدم که طرف اومده پرستار یه پیرمرد داغون شده. لگن زیر یه آدم گرفته اما حاضر نشده همچین کاری کنه.
بازم تاکید می کنم من فقط از بخش توجیهش متنفرم. که طرف میگه من زهرای مرضیه ام اما چون شرایط مساعد نبود سر از یه خونه تیمی در آوردم..
همین