ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

زندگی در دنیای الکترونیک

این چند روزه ایمیل ها قطعه.. نمی تونم بگم برام مهم نیست یا تاثیری تو زندگیم نداره.

قراره با استاد راهنمام در ارتباط باشم. از طریق ایمیل شرکت نمی تونم فایل بفرستم چون مدیرعاملمون غدقن کرده که ایمیل سرور رو بیش از حد مشغول کنیم و باید فقط برای ایمیلهای شرکت استفاده کنیم ازش.


کاری ندارم چند روز قطعی ایمیل توی کشور ما چقدر مهمه یا نیست. وقتی 1 ماه پیش اعلام شد 85% مردم ایران دسترسی به اینترنت ندارن کاملا قابل درکه که قطع شدن دسترسی به یه سری سرویس ها واسه عموم جامعه مشکلی ایجاد نکنه. 


اما برای من مهمه. برای من اهمیت داره.. نمی تونم بگم بی خیال.. نمی تونم بگم گور بابای همه اونایی که برام گل و بلبل می فرستن..  آقا من منتظر یه سری ایمیل مهم بودم.اصلا گور بابای ایمیل.. اصلا گور بابای زندگی دیجیتال..  نمی خوام اغتشاش ایجاد کنم. نمی خوام فرا خوان بدم. آقا من می خوام توی مملکت خودم زندگی کنم. دلم نمی خواد از اینجا برم. دلم نمی خواد واسه چیزای پیش پا افتاده ای مثل این مجبور بشم به گزینه رفتن از اینجا فکر کنم.


فکرم خسته است.. خسته ام.. اولین روز کاری هفته است. من 3 روز خوردم و خوابیدم وحرفهای خاله زنکی زدم.. اما خسته ام.. اول صبح روز اول کاری هفته است و من همش فکر می کنم فلان مشکل رو چطوری حل کنم.

این چند روزه به فکر این افتادم که برم واسه خودم ایمیل سرور بگیرم. فکر کردم از همه فایلهای توی ایمیلم بک آپ بگبرم.. خدایا کفری ام..


من یه آدم مثبت ام.. تو هرچی اهل زرزر و نقنق باشم در مورد کشورم نیستم. آدم امیدواری ام. فکر می کنم کشورم بهترین جای دنیاست.. واسه همین  از کسی که باعث میشه این حسم خراب بشه متنفرم...

پیروکسیکام یا ؟؟؟؟

 بازی استقلال پرسپولیس و که یادتونه همین بازی ۵ شنبه رو میگم.. یه اتفاقاتی در جریان اون افتاد که فکر کنم جالب باشه..


اون روز بعد ۲ تا گلی که استقلال زد به عنوان یک استقلالی سرفراز و مغرور یه بالش زدم زیر بغلم و یه نگاه حاکی از پیروزی به شوهر که یک پرسپولیسی ۲ آتیشه است انداختم و رفتم که بخوابم بلکه بچه کمتر عصبانی بشه.. همونطور که خودتون می دونید مثل انتخابات ۸.۴ که کر.و.بی گفت آقا ما یه رب خوابیدیم نتیجه یه چیز دیگه شد.. منم خوابیدم .. چشمتون روز بد نبینه.. گل دوم و که زدن شوهر یکم ورجه وورجه کرد و منم در عالم خواب و بیدار حس کردم یه چیزی شده. اما بازم پتو رو کشیدم رو سرم و از اونجایی که در هر شرایطی قابلیت خوابیدن رو دارم خرخرم بلند شد. گل سوم رو که زدن دیگه  شوهر کنترلش رو از دست داد و شروع کرد به داد زدن.. داد میگم یه چیزی میشنوید.. هوار مید.. حالا منو تصور کنید که از یه ور از داد اون چسبیم به سقف.. از یه ور عصبانی ام از نتیجه از یه ور ام دارم میگم بیشعور چه مرگته داد می زنی وباید کری خوندن پرسپولیس ها رو هم تحمل کنم. نتیجه این شد که شوهر که فهمید خیلی صداش بلند شده اومد بالای سرم به منت کشی.. که غلط کردم داد زدم  و اینا..

خلاصه از اونجاییکه من وحشی تر از این حرفام ؛ شروع کردم به مشت ولگد زدن به اون و خلاصه صحنه تبدیل شد به یه کشتی کچ مشتی.. خلاص تا تونستیم همو زدیم.. البته زیاد دردمون نیومد. ها بیشترش شوخی بود.. اما یه اتفاق مهم افتاد در یک صحنه وحشی گری های شوهر ، گردن من گرفت. البته اون موقع فکر می کردم گردنمه اما ظاهرا از کمر تا زیر گوشم اسپاسم کرد. ما هم گرم بودیم حالیمون نبود به وحشیگری ادامه دادیم. اون شب گذشت و جمعه هم من از ۸ تا ۵ کلاس داشتم.. اونم تموم شد. جمعه شب که خوابیدم دیدم دیگه نمی تونم تکون بخورم. یعنی شبیه یه تیکه الوار شده بودم. هیچ تکونی نمی خوردم. ناگفته نماند از متو کاربامول و کپسول پیروکسیکام و اینا گرفته تا ژل دیکلو فناک و هرچی فکر کنید و امتحان کردم و افاقه نکرد.

خلاصه این ماجرا ادامه داشت تا صبح شنبه و من سر کار نرفتم چون نمی تونستم راه برم.. خلاصه ظهر دیگه با چه ژانگولری شوهر منو بلند کرد و لباس تنم پوشید و اینا بردم دکتر.

رفتیم دکتر همونطوری ایستاده معاینم کرد و یه آمپول دیازپام بهم داد. که با بد بختی خوابیدم تا تزریقش کردن و بعد دیگه نمی تونستم پاشم . ۲ نفر اومدن به حالت گشتاور از روی تخت بلندم کردن.

یه سری ام قرص و پماد و اینا برام نوشت که هر چی گفتم نمی خوام تو خونه دارم به خرجش نرفت که نرفت.

دارو ها رو که گرفتیم می بینم شوهر داره رو زمین قل می خوره.. یه پماد شل کننده عضله بهم داده اسمش اکبر ۲ بود..


خلاصه از شنبه تا حالا هرکی به من میرسه میگه اکبر و مالیدی پشتت..


پ.ن.: خدا وکیلی اسم قحطه که اسم پماد شل کننده عضله رو گذاشتین اکبر ۲؟؟؟