ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

این روزا گودر خوندنم مثل غذا خوردن بچگی هامه..


همیشه غذا خیلی بیشتر از حجم معده ام بود. بعد یه جوری که خودمم حواسم نبود نصفشو می ریختم تو سطل آشغال و لذت می بردم از اینکه بالاخر به ته بشقاب رسیدم..


این روزا mark all as read  همون حس رو برام ایجاد می کنه..

از آرزو های مهم این روزهایم

لمیدن بر قالیچه قرمز یادگار مادر بزرگ در تراس یک خانه شهرستانی است..

در حالیکه شعر  می خوانم و آفتاب روی تنم افتاده و نسیمی خنک از بین موهایم راه خودش را پیدا می کند..