ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

زندگی روزمره یه کارمند

از تابستون دوم راهنماییم به این ور این اولین تابستونیه که روزهام مثل هم داره میگذره.. نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت..

ورزش می کنم. کلاس موسیقی می رم. البته کلا 3 جلسه شد ه تا حالا .

کتاب می خونم . با دوستهام می رم بیرون.. چت می کنم. با مامانم غیبت می کنم.


کلا زندگیم به زندگی روزمره یه کارمند نزدیک میشه. برام وحشت آوره که تابستون هم تموم شه و من باز همینطوری روزمره زندگی کنم .. به زندگی آروم عادت ندارم.. انگار.. 



از اینجایی که من نشستم ایستگاه تاکسی معلومه..  1 ون سبز اون دست خیابون معلومه که منتظره پر شه تا راه بیفته.. چقدر دلم می خواست منم سوار می شدم و می رفتم..


کاش می شد رفت.. این چند روزه دارم به این فکر می کنم که ازدواج یه قرارداده که به موجب اون تنها جایی که می تونی خودت باشی و برای چند دقیقه ای وقتت برای خودته،  توالته.. 


این روزا به این فکر میکنم که چقدر رختخواب اشتراکی ، خونه اشتراکی، ماشین اشتراکی چیز مهوعیه..


دلم چیزایی رو می خواد که مال خودم باشه. تنهای تنها مال خودم.. مثل یه بچه که دلش می خواد همه اسباب بازی هاش فقط و فقط مال خودش باشه.. 


من برای به اشتراک گذاشتن و به اشتراک گذاشته شدن ساخته نشدم..