ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

برای فرزندم ۸

سلام بچه ی عزیز من


این روزا دوباره داری شیطونی می کنی ها . هی از این ور فکر من می ری اون ور هی می دوی از این ور به اون ور.. بچه یه ذره آروم بگیر..


می دونی دیشب که عکس اون بجه کوچولویی که هنوز اسم نداره رو دیدم خیلی دلم تو رو خواست.. داشتنت رو.. دیدن بزرگ شدنت رو.. 

دلم خواست یه دختر باشی با موهای بلند قهوه ای روشن تا روی کمرت مثل بچگی های خودم.

دلم خواست یه پسر بچه ۸-۹ ساله لاغر باشی با موهای ژولیده و شلوار جین تیره و یه شال گردن رنگارنگ..

دلم خواست یه بچه ۸ ماهه باشی که تازه چار دست و پا راه می ره و از این ور خونه می ره به اون ور.. خلاصه حسابی دلم خواستت..


می دونی اگه تا حالا ندارمت به خاطر اینه که می ترسم.. می ترسم از این که تو اونی نیاشی یا بهتر بگم اونی نشی که توی فکرمی.. اون وقت نتونم دوست داشته باشم.. آخه راستش من اگه کسی رو نتونم دوست داشته باشم نمی تونم به خودم دروغ بگم.. چطور بگم.. می ترسم تمام فکرهامو در مورد تو خراب کنن...


می ترسم.. من یه مامان ترسو ام.. می ترسم رویا هامو در مورد تو خراب کنن.. می ترسم نذارن تو اونی بشی که من همیشه آرزوی داشتنش رو داشتم. می ترسم بی ادب بشی.. می ترسم خنگ بشی.. می دونم نباید این حرفا رو به تو بگم.. اما عزیز دلم مامان هم یه آدمه.. مثل همه آدمها ترسهای خودشو داره.. می ترسم.. می ترسم نذارن بهت اون چیزایی رو که باید یاد بگیری یاد بدم.. می ترسم نذارن ..


شاید فکر کنی آدم بی عرضه ای هستم که نمی تونم چیزایی رو که دوست دارم به تو یاد بدم.

اما واقعا گاهی فکر می کنم شاید زورم نرسه..

خسته ام.. از نداشتنت از این ترسهای بی پایان..

کاش زودتر روزی بشه که ترسهام تموم شه و بتونم تورو داشته باشم...

نوستالوژی وبلاگی 1

دوشنبه 5 اردیبهشت ماه سال 1390

دلم می خواد یه بچه داشته باشم

دلم می خواد یه بچه داشته باشم.. یه دختر بچه 7-8 ماهه. چشماش شبیه من باشه.. چونه اش هم مثل خودم  باشه. دماغ و دهنش خوشگل باشه که نخواد بزرگ شد بره هی با سر و صورتش ور بره..

2 تا دندون داشته باشه .. چهار دست و پا بره و من بغلش کنم ببرم اینور و اونور.. باهاش بازی کنم..

لباسای خوشگل تنش کنم. توی بشقاب براش غذا بریزم و با دست مشت کنه غذا ها رو بماله تو سرو صورتش.

براش شبا کتاب قصه بخونم.. کلی چیز بهش یاد بدم. نقاشی یادش بدم. شعر براش بخونم. ادبیات یادش بدم.

بزرگ بشه و من عاشقش باشم.. شبا بیاد دست بندازه  دور گردنم بخوابه..

عاشقش باشم...