ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

ایراندخت نامه

فکرها و عقاید یک ایراندخت

یه روزایی هست مثل امروز.. روزای خوبین کلا اما من حال ندارم. خیلی وقتها اینجوری میشم. مثل عروس دامادا که اینقدر قبل عروسی خودشون رو خسته می کنن که روز عروسی هیچی نمی فهمن- بماند که من عروسی خورم بهترین عروسی ای بود که تو کل عمرم رفتم. چون ۸ ساعت بلا انقطاع رقصیدم و شلوغی کردم--

منظورم این بود که بگم یه روزایی هست که با اینکه خیلی روای خوبین آدم انقدر خسته است که نمی فهمه این روز خوب چطوری تموم میشه... من گاهی که خیل یخسته میشم اینجوری میشم.


هفته پیش خیلی خسته کننده بود از نظر کاری. کلاسای آخر هفته ام هم ۲ هفته است که شروع شده.

من الان همش خوابم میاد..

مثل این زندانی های تحت شکنجه که نمی ذارن بخوابن منم اونجوری شدم. اما شکنجه ام خود خواسته است و یه جورایی ام د ارم ازش لذت می برم.


یه چیز دیگه هم هست. این روزا با این کلاس آخر هفته هام حس میهن پرستی ام حسابی تحریک شده. از یه ور هم نوسانات دلار و بی صاحابی و ضعیت موجود باعث شده دلم بخواد از این کشور فرار کنم.


این روزا خیلی حس های مضاد و متناقضی رو تجربه می کنم..


اما بیشتر از همه خوابم میاد...

خیلی خسته ام. این روزها حتی فرصت خوردن یه چای داغ بدون دغدغخ رو ندارم. خیلی سرم شلوغه..

تی محل کارم دقیقا از ۸ تا ۶ بعد از ظهر کار دارم.. بلا انقطاع..

توی این هفته ۳ روز از ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر بیرون از شرکت بودم. کار هام تل انبار شده. فشار کار زیاده..

شنبه - ۴ شنبه عصرا کلاس زبان می رم. ۱ کلمه نخوندم اما.

۵ شنبه جمعه هم کلاسم شروع شد از هفته گذشته از ۸- ۵ بعد از ظهر.. به اینا رفت و آمدها ی معمول خانوادگی هم اضافه بشه میشه اینکه من الان دچار حیرانی شدم..

دیشب داشتم فکر می کردم یه عالمه کار ریز ریز دارم.. مر بوط به خودم.. مثل اپیلاسیون. مثل برداشتن ابرو هام. مثل کرم زدن به دستهام یا پاک کردن لاک ناخنم که لب پر شده. مثل مرتب کردن ظرفها توی آشپز خونه.. کلا خیلی روزهای پر مشغله ای دارم..


از این روزهای پر مشغله زیاد داشتم می دونم که تموم میشه.. می دونم همه این فشار ها به نفعمه اما راستش الان خسته ام و خواب آلود..


کاش بشه یه روز بخوابم..